×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

گذر

بگذر تا در شرار من نسوزی

× هر آنچه از دل بر آید
×

آدرس وبلاگ من

gozar.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/123456m

هیچکس مثل ما نبود/ قسمت اول

هیچکس مثل ما نبود:

هیچکس از جنس ما نبود این چنین که هستم ،که بودی،که بودم ،که هستیم، نمیگویم صمیمی نمیگویم خوب نمیگویم پاک ، نمیگویم ....

ولی به خدا قسم،قسم به نان و نمک ،به شرم تو،به چشمای قشنگ تو، اندازه هرچه دل تنهاییم بخواهد باهمه وجود وبا هرچه عشق و عشق ،دوستت دارم...

 

نیستش:

نیستش نمی دونم کجاست چه میکنه ولی میدونم که ندارمش هیچوقت نخواستم تو را با چشمات به یاد بیارم نمی خواستم تورو تو گم ترین آرزوهام ببینم نمی خواستم  که بی تو به دیوارا بگم هنوزم دوست دارم ،آخه تو  هول ولای پریشونی تو را نداشتم تو گیر ودار ای بابا دل تو هیچ حالمون خوش ای بی مروت، دیگه دلی می مونه که جون دل کبوتر بطپه که با شما از جون زندگیش بگه، بگه هنوز زنده است هنوز زنده است...

اگر صدا صدای منه نفس اگر نفس تو بذار که اون خوش غیراتش بدونن، که دل، دل من دیگه دل نیست دیگه دل نمیشه نه دیگه این واسه ما دل نمیشه

 

آب از آب تکان نخورد:

نه دیدی،نه دیده شدی،رفت وگذشت بی نگاهی که بوی مهربانی دهد غافل از اینکه همین نزدیکیها از آب آبی تر است، دلی که می میرد برای لحن عاشقانه او لحنی شبیه مریمی های پرپر.

امشب هم مثل همیشه است باز هم سر میزند تنهایی ،آره از دوباره می آید دلتنگی،آره

با ندیدنش چه میکنی؟

هراسی ندارم، باهاش رفیقم این روزها

 

دیروزها:

این روزها کسی را دوست داشته ای این روزها دلتنگی،این روزها تنهایی،تنها

تمام عمر ما به همین سادگی گذشت.

 

عصر تابستانی:

عصر تابستانی که صبح آن با حافظ آغاز شد.

گفتم من امشب رها شده ام

گفتی لحظه قشنگ عزیمت بر تو خوش

گفتم نگاه ونفس تو مرا با خود می برد عزیزم

گفتی دل را از آواز عشق سر ریز کن تا ببینی که

گفتم که همه دنیا کف دستی بیش نیست

گفتی وانسان همیشه رفیق اندوه نیست ،روزهای قشنگ هم هست

گفتم به جان تو که از همین عصرهای قشنگ تابستانی ،تنها دلی عاشق به عشق تو مانده وبس

گفتی پس از لبخند و مهر و عشق و مهربانی بگو عزیزم

گفتم اگر از عمرم دمی مانده باشد آن هم از آن تو

 

یادت هست عزیزم:

یادت هست عزیزم از سپیدارهای کنار راه که با باد می رقصیدند گفتیم از کاجهای کوچک خشک شده کنار نارون پیر از مرداد عشق و از سهراب، از سهراب که گفتم

گفتی می خواهی دلم را بشکنی وگریه ام بیندازی

گفتم به خدا نه

گفتی دراین صبح قشنگ نمی توانی از زخمها نگویی عزیزم ، از غزل بگو نکند از یاد برده ای آن همه قول وغزل را.

گفتم این خورشید عالمتاب خیلی خوب می داند که عشق با کوله باری از غزل به خانه دل من می آید

گفتی تو ماه را دوست نداری عزیزم

گفتم خیلی دوستش دارم

گفتی از ماه آسمان دلت بگو

گفتم برای اینکه از ماه تمام دلم بگویم بگذار دمی و درنگی ببینمت

پرده طوری را کناری زد و من دیدمش همان ماه من بود که می خندید

خندیدمو قلم برداشتمو به یادگار بر روی ستون سنگی نوشتم

موسم اندوه که میرسد ماه را نگاه کنید

وهمانجا نشستم ویک دل سیر دیدمش، دیدمش ، دیدم

 

 

پنجشنبه 5 اسفند 1389 - 9:07:53 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم